نویسنده: مسعود اشرف گنجوی




 

مقدمه

واژه نو ساخته ی «گفتمان» مترادف واژه انگلیسی(discoruse)و دیسکور فرانسه است که در زبان فارسی برخی از مترجمین و نویسندگان آن را به معنای ایدئولوژی، مباحثه و فرهنگ و برخی به اشتباه آن را به جای گفتگو(دیالوگ) به کار برده اند.
این واژه در نزد صاحب نظران و اندیشمندان علوم انسانی مدرن؛ فلسفه تاریخ، جامعه شناسی، زبان شناسی و ... به ویژه در آثار میشل فوکو1 بارها به کار برده شده که به اقتضای هر کدام از این علوم، مفهوم و کاربرد خاص خود را بازیافته است. در مباحث جامعه شناسی نیز به طور اعم و جامعه شناسی سیاسی(political sociology)به طور اخص، می توان از منظر گفتمان 2 به بررسی و تبیین بسیاری از پدیده های اجتماعی و سیاسی پرداخت. بی شک زندگی، رفتارها و کنش های سیاسی در همه کشورها در پرتو گفتمان های مسلط و هژمونیک شکل می گیرند. هر گفتمان سیاسی مسلط، به نوع خاصی از زندگی، کردار(conduct) و فرهنگ سیاسی3(political culture)خاصی تعیّن می بخشد؛ موجب حفظ یا حذف برخی امکانات می گردد و از طرفی در پرتو همین گفتمان است که هویت و خودفهمی های افراد تعریف و مشخص می شود.
اگرچه گفتمان ها به ساختارها شکل می بخشند ولی این رابطه ای صرفاً یکسویه و فارغ از تأثیر و تأثرهای متقابل نیست. به عبارتی می توان گفت که هر گفتمان سیاسی-اجتماعی در هر متن اجتماعی، فارغ از شرایط و ویژگی های ساختاری آن، قابل ظهور و بروز نیست. لذا ضرورت ها و اقتضائات ساختارها و نظام اجتماعی (social system)موجود نیز در بروز، ظهور، هژمونی و تداوم هر گفتمان سیاسی نوین از تاثیرات و نقش به سزایی برخوردارند.(4) عدم بسط و گسترش مدرنیته و دموکراسی در کشورهای جهان سومن من جمله ایران عصر پهلوی از این قاعده مستثنی نیست. بررسی جامعه شناختی کشورهای جهان سوم به ویژه کشورهای منطقه ی خاورمیانه نشان می دهد که چگونه ساختارهای عقب مانده ی فرهنگی، آموزشی، اجتماعی، سیاسی و ... و نیز ساختارهای اقتصادی عقب مانده، تک بعدی و وابسته (به درآمدهای نفتی)(5) آنها در کنار برخیعوامل دیگر، زمینه ساز ورود استعمارگران به آن کشورها بوده و اینکه چگونه بسترهای مناسبی برای شکل گیری، بسط و هژمونی گفتمان های سیاسی مطلقه گرا و غیرمردمی را در این کشورها فراهم می آورده اند؛ نیز به عنوان موانع و متغیرهای جدی و موثر در عدم شکل گیری و بسط گفتمان های سیاسی دموکراتیک و مردمی عمل می کرده اند . در این ارتباط می توان از کشورهای منطقه خلیج فارس یاد کرد که برخورداری حاکمیت های سیاسی این کشورها از درآمدهای هنگفت ناشی از فروش نفت، آنان را از حمایت، مشروعیت و مشارکت همه جانبه ی مردم در حل مسایل و مدیریت جامعه بی نیاز و از طرفی درغیاب و فقدان این مشروعیت احتماعی آنان را متکی به حمایت بیگانگان و قدرت های خارجی ساخته است.(6)
لذا با فقدان حضور جدی و واقعی بدنه اجتماعی، طبیعی خواهد بود که تحقق اهداف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ... نیز برنامه های شبه توسعه ای این قبیل حکومت ها- که در واقع می توان آنها را حکومت های رانتی نامید- با ضعف ها، اختلالات و بحران های اساسی و جدی روبرو باشند
بر اساس نکات اخیر درمی یابیم که فرایند ظهور، ستلط و سقوط یا فروپاشی گفتمان های سیاسی، فرایندی پیچیده است، به گونه ای که دستیابی به شناختی همه جانبه درباره ی این مقوله، مستلزم کوشش های فکری عمیق و انجام پژوهش های جامعه شناختی گسترده و جدی در این زمینه است.
سعی ما در این پژوهش، شناخت و کالبدشکافی گفتمان سیاسی هژمونیک ایران عصر پهلوی است و از آن به «گفتمان شبه مدرنیسم مطلقه گرا» یاد خواهیم کرد.

گفتمان شبه مدرنیسم مطلقه گرای پهلوی

گفتمان شبه مدرنیسم مطلقه پهلوی آمیزه ی پیچیده ای از عناصر مختلفی چون نظریه شاهی ایران پیش از اسلام، گفتمان [شبه] مدرنیستم و توسعه غربی، گفتمان پارتیمونیالیسم سنتی (paterimonialism) از یک سو و مشروطیت، قانون گرایی و پوپولیسم(popoulism) به عنوان عناصر فرعی از سوی دیگر بود. این گفتمان بر اقتدارگرایی، عقل گرایی مدرنیستی، ناسیونالیسم شاهنشاهی ایران(7)، مدرینسم فرهنگی، سکولاریسم، توسعه صنعتی بر وجهی شبه سرمایه دارانه تاکید داشت.
دولت مطلقه ای (Absolutism) که در سایه این گفتمان شکل گرفت، در پی آن بود تا جامعه ایران را از شکل بندی(formulation)سنتی به شکل بندی شبه مدرن سوق دهد.
از همین روی «گفتمان شبه مدرنیسم مطلقه» پهلوی با اقتدارگرایی سیاسی و ایدئولوژی شبه عقل گرایانه ی مدرن خویش، بسته شدن فضای جامعه سنتی را به همراه می آورد. بر اساس این گفتمان؛ سنت، مذهب، و تنوعات مذهبی، گروه بندی های اجتماعی و قومی ماقبل مدرن؛ قومیت ها، عشایر و قبایل و ... به عنوان «دیگری یا اغیار» (other) محسوب می شدند که می بایست در جهت تحقق نوین(مدرن) اجتماعی حذف شوند. پروژه مدرنیسمی که حکومت پهلوی مجری آن بود موجب بیگانگی و غیر محسوب شدن کلیه ی گروه ها و نیروهای اجتماعی مستقل از قدرت سیاسی مستقر مانند نهاد مذهب، بورژوازی ملی، گروه ها و فرقه های مذهبی، اقلیت های قومی و اصناف می شد. سکولاریسم تنها به قیمت افول شأن و موقعیت نهاد مذهب امکان می یافت. صنعتی کردن نیز تنها با حذف یا تغییر جایگاه اصناف بازار و طبقه تجارت پیشه ی سنتی ممکن می شد. ناسیونالیسم شاهنشاهی ایران مستلزم یکسان سازی فرهنگی و ایجاد زبان ملی برای غلبه بر فرهنگ و زبان های محلی بود. تمرکز سیاسی نیازمند سرکوب و انقیاد عشایر بود.
پهلوی ها سعی داشتند نه بر اساس ایجاد یک رابطه منطقی میان دولت و ملت(جامعه) بلکه با تکیه بر رابطه شاه-رعیت(استبداد سنتی آسیایی)(8)، ساختار اجتماعی ایران را مدرنیزه و نوسازی کنند.
این چنین بود که آن گفتمان نه تنها موجب ظهور و تقویت مؤلفه های لازم و اساسی مورد نیاز جامعه مدنی و مردم سالاری نمی شد بلکه در پی نابودی، حذف یا تضعیف عناصری بود که می توانست در این راستا(تحقق جامعه مدنی و مردم سالاری) مفید واقع شوند.
دولت مطلقه پهلوی(9) در سایه ی این گفتمان شکل گرفت و به کردارهای خود سامان بخشید و در امر گذر جامعه از شکل بندی ماقبل مدرن به شکل بندی جدید و موردنظر خود به اقدامات زیربنایی دست یازید.
فهم و کالبدشکافی گفتمان پهلوی ما را در بررسی و تحلیل اقدامت و عملکرد حکومت های رضاخان و پسرش(محمدرضا پهلوی) یاری خواهد کرد.
رضاخان در ادامه سیاست ها و اهداف خود قدرت سران عشایر را محدود کرد؛ سازمان ها و تشکیلات عشایری را منحل کرد و سعی کرد که مناطق نیمه مستقل عشایری را درون چارچوب دولت جدید ادغام نماید. قبایل و عشایر را وادار به اسکان و یک جانشینی کرد و انجام خدمت نظام وظیفه را برای جوانان عشایر اجباری کرد. رضاخان در ابتدا با مقاومت عشایر روبرو گردید و به منظور درهم شکستن مقاومت عشایر عملاً با آنان وارد جنگ شد؛بسیاری از سران عشایر و قبایل را به قتل رساند و بعضی را نیز تبعید کرد.(10)
رضاخان به همین بسنده نکرد علاوه بر تضعیف و منقاد ساختن عشایر از تضعیف و یا حذف سایر گروه های قدرت سنتی که از پایگاه و قدرت اجتماعی نسبتاً قوی و ریشه داری برخوردار بودند و در طول تاریخ ایران به تناوب گاهی نقش محدودکننده و بازدارنده ای در مقابل قدرت های مطلقه حاکمین به نفع توده های مردم داشته اند و در عصر مردن (و در عرصه جامعه مدنی) نیز می توانستند به عنوان نمایندگان یک نهاد پرقدرت و ریشه دار اجتماعی در تعدیل و تحدید قدرت سیاسی نقش ایفا نمایند، غافل نماند.
اقدامات ذیل مستقیم یا غیرمستقیم توسط رضاخان در جهت تضعیف و انقیاد و یا حذف قدرت نهاد مذهب انجام گرفت:
1- تأسیس محاکم و تشکیلات دادگستری از 1305 به بعد.
2- کشف حجاب زنان و تغییر لباس مردان.
3- اداره املاک وقفی توسط حکومت رضاشاه و تشکیلات دولتی.
4- ایجاد اصلاحات آموزشی و وضع مقررات نظام مدارس جدید و تدریس مواد درسی جدید با تکیه بر گسترش ناسیونالیسم رضاخانی و گرایش به زبان فارسی و احیای تاریخ و مفاخر ایران پیش از اسلام و بی اعتنایی نسبت به مذهب.(11)
برخلاف ظاهر متفاوت این کردارها و اقدامات، همگی آنها در جهت هدف و آرمانی بود که برخاسته از گفتمان مسلط و حاکم آن عصر بود؛ یعنی سرکوب و انقیاد کلیه ی گروه های و نیروهای اجتماعی که از قدرت نسبتاً قوی و ریشه دار و مستقل از ساختار رسمی حکومت برخوردار بودند و به عنوان موانع جدی شکل گیری و قوام حکومت مطلقه و فردی رضاخان به شمار می رفتند.
رضاخان با ممانعت از شکل گیری جامعه مدنی و نضج گیری توان نیروهای اجتماعی در جهت سازماندهی احزاب و کروه های مدنی، سعی در برطرف کردن موانع حکومت مطلقه و فراقانونی خویش داشت.
شرح و بسط عناصر گفتمان پهلوی نشان می دهد که این گفتمان نه تنها در اقناع، تهییج و بسیج توده ها و گروه ها و طبقات مختلف اجتماعی در حمایت و همراهی با ساختار سیاسی برآمده از آن ناتوان بود، بلکه درنهایت موجب فعال سازی شکاف ها و نیروهای اجتماعی مانند قومیت ها(12)، گروه های سیاسی، روشنفکران و ... شد که نه تنها در راستای انجام و وفاق عناصر نظام سیاسی-اجتماعی موجود نبود بلکه گرایش گریز از مرکز (centrifugal)داشتند و در پی براندازی گفتمان و ساختار سیاسی حاکم و جانشین ساختن گفتمان سیاسی نوینی به جای آن بودند.
بررسی عملکرد حکومت پهلوی ها و مطالعه خاطرات و نوشته های سیاستمداران و کارگزاران ارشد حکومت پهلوی در آن دوران که در سالهای پس از انقلاب اسلامی در داخل و خارج از کشور انتشار یافته مشخص می کند که پهلوی ها با بنیان های مدرنیته بیگانه بودند و در بسط و گسترش مدرنیزاسیون در کلیت و تمامیت آن در ایران علاقه ای نداشتند. به عبارتی رضاخان و به ویژه پسرش محمدرضا پهلوی خواهان تغییر و نوسازی همه جانبه و بنیادی ساختارها و نهادهای اجتماع نبود و چنین چیزی را در تباین با منافع و باقی حکومت موروثی و مادام العمر خود و خاندانش می دانست.
حکومت پهلوی با توجه به تعلق خاطری که به غرب و مدرنیته و به ویژه مظاهر باشکوه آن داشت، بر آن بود تا عناصر و مظاهر گزینش شده و سطحی از غرب(مدرنیسم کنترل شده) را در ایران پیاده کند. از این رو تلاش های حکومت در ایران پیاده کند. از این رو تلاش های حکومت در این راستا چیزی جز تبلیغ و ترویج مبتذل ترین، سطحی ترین و بی پایه ترین مظاهر فرهنگیغرب نبود و این باعث برانگیختن شدیدترین واکنش ها و مقاومت ها و ایجاد نگرش های منفی در اذهان اقشار و گروه های اجتماعی سنتی؛ علمای دینی، بازاریان(13)، خیل انبوه مرمنان و نیز بخش ها یا اقشاری از طبقه متوسط جدید نسبت به غرب، مدرنیته(تجدد) و مدرنیزاسیون شد.
بر همین اساس بود که نویسندگانی چون دکتر علی شریعتی، جلال آل احمد و ... مدرنیزاسیون مورد توجه پهلوی را بی محابا مورد نقدهای صریح قرار دادند. کتاب غربزدگی(14) جلال آل احمد متأثر از چنین شرایطی شکل گرفت و در میان اقشار متفاوت جامعه به ویژه تحصیل کرده ها، دانشگاهیان و روشنفکران مورد توجه و استقبال قرار گرفت.
جالب آن که بسیاری از پژهشگران غربی نیز در آثار خود از تبلیغ و ترویج مظاهر سطحی فرهنگ غرب ردر ایران توسط محمدرضا پهلوی یکی از وجوه آسیب شناختی و پاتولوژیک عملکرد وی یادکرده اند. «باری روبین» در «جنگ قدرتها در ایران» می نویسد:
در دوران سلطنت پهلوی، در عرصه و معرفی فرهنگ و تمدن غربی به مردم ایران، بدترین و مبتذل ترین جنبه های اینفرهنگ انتخاب شد که ضربه ی حاصل از آن برای جامعه ی مذهبی و سنت گرای ایران قابل تحمل نبود. فیلم های آمریکایی که بیشتر از انواع مبتذل آن بودند، بیش از سی درصد برنامه های تلویزیونی و پرده های سینماها را اشغال کرده بود و آیت الله خمینی با اشاره به همین فیلم ها، سینما و تلویزیون را عامل اشاعه فساد و فحشا در ایران معرفی می کرد.»(15)
از همین روی بود که حکومت پهلوی از مهم ترین عامل و کانال ارتباطی خود با توده های مردم در اکثر نقاط کشور، به علت تحریم تلویزیون توسط علمای دینی و عدم استفاده مردم از آن، محروم شده بود. یک ناهمخوانی و ناهماهنگی جدی بین اجزاء مختلف گفتمان عصر پهلوی وجود داشت، به عبارتی می توان گفت مبتنی بر نوعی ذهنیت اتوپیایی (utopian mentality) بود.
البته این کیی از ویژگی های پاتولوژیک گفتمان ها و جریانات سیاسی ایران قبل و بعداز مشروطیت(16) است. این تناقض در شبه جریانات و گروه های سیاسی که مخالف و یا منتقد گفتمان و حکومت پهلوی بودند نیز وجود داشت. ترکیب و تلفیق لیبرالیسم و دین در اندیشه ی سران و بنیان گذاران نهضت آزادی و نیز جمع مارکسیسم و دین در اندیشه ی سران و بنیانگذاران گروهک سازمان مجاهدین خلق، مؤید این نکته اساسی است.
هر کدام از این گروه ها در پی جمع اضدادی بودند که وجود هر کدام به معنای نفی و انکار اساسی آن دیگری بود. اینان در پی آن بودند تا مارکسیسم را که مبتنی بر بینشی ماتریالیستی و در نفی و انکار متافیزیک و دین بود، به عنوان علم مبارزه، با دین پیوند و آشتی دهند.
از این قبیل تلاش های تئوریک التقاطی بی ثمر که موجب تحمیل هزینه ها و خسارت های بسیار بر جامعه ایرانی گردید موارد بی شماری در طول تاریخ سیاسی یکصد ساله اخیر ایران وجود دارد.
«گفتمان شبه مدرنیسم مطلقه» پهلوی از طرفی بر نوعی مدرنیزاسیون، عقل گرایی غربی، حکومت مشروطه، سکولاریسم و صنعتی کردن ایران تاکید داشت و از طرف دیگر مبنای مشروطیت خود را از پاره ای توجیهات اسطوره ای سنتی می گرفت که بر اساس آن بر حق الهی پادشاه تاکید می شود (السلطان ظل الله)(17). در واقع تاکید و اخذ مشروطیت بر مبنای وجوه اسطوره ای- متافیزیکی به معنای نوعی تاکید و گرایش به خردگریزی و نفی عقل(Irationality)در گفتمان پهلوی به شمار می رفت.
از همین روی نظام سیاسی پهلوی دو چهره داشت: چهره ظاهری، قانونی و مبتنی بر مشروطیت؛ و چهره پنهان اما اصلی که فراقانونی و مبتنی بر شخصیت کاریزماتیک شاه بود. این تناقظ در سطح گفتمانی موجب شکل گیری و پیدایی نهادها و ساختارهای سیاسی- اجتماعی متفاوت و متضادی می شد که عملکرد و کارکرد واقعی هر یک در تضاد با عملکرد آن دیگری قرار داشت:
1- در حکومت پهلوی نهادها و سازمان های سیاسی -اجتماعی مدرن و قانونی چون پارلمان، مجلس سنا، دولت و هیات وزرا، انتخابات و ... از طرفی دیده می شود.
2- و نهادهای سنتی و فراقانونی چون دربار و نهادهای وابسته از طرف دیگر دیده می شود که منابع و تمرکز قدرت واقعی در آنها بود. نهادهای مدرن و به ظاهر قانونی حکومت پهلوی در مواجهه با دربار از هیچ اختیار و ابتکار عملی برخوردار نبودند.
این نهاد سلطنت و بلکه شخص شاه بود که ماهیت، اهداف، خط مشی و ... آنها را تعیین می کرد و از طریق مکانیزم هایی چون سازمان بازرسی شاهنشاهی، ساواک و ... آنها را کنترل می کرد.
بر این اساس محمدرضا پهلوی نه بر مبنای مشروطیت بلکه با تکیه بر توجیهات اسطوره ای و سنت شاهنشاهی ایران برای خود اختیارات و حقوق بی حد و حصری قائل بود، به گونه ای که خود را در مقابل هیچ نهاد و یا مرجع قانونی یا فراقانونی مسئول و پاسخ گو نمی دانست. خود بزرگ اننگاری شاه سبب گردیده بود که وی خود را مسئول و پاسخ گو نمی دانست. خود بزرگ انگاری شاه سبب گردیده بود که وی خود را همچون قهرمان منجی اسطوره ای بپندارد که رسالتی تاریخی برای هدایت و رهنمون ساختن جامعه ی ایرانی به سوی «تمدن بزرگ»(!!)(18) برهده دارد. مطالعه و بررسی بسیاری از کتاب ها، نوشته ها و مطبوعات به جای مانده از آن دوران که سخنان و مصاحبه ها و ... محمدرضا پهلوی در آنها منعکس است نشان می دهد که وی دچار چنین توهمات و خودبزرگ انگاری های بیمارگونه ای بوده است.(19) به عنوان مثال وی در تاریخ 1354/2/12 به مناسبت سالروز تشکیل مجمع مؤسسان حزب ستاخیز گفت: «... تا به حال کسی با من در تدوین این 17 ماده انقلاب (سفید) شریک نبود و هرچی آمده از فرماندهی به پایین صادر شده...» بر اساس این توهمات بود که شاه به خود اجازه می داد در بسیاری از مسائل سیاسی-اجتماعی که از جمله اختیارات و وظایف نهادها و سازمان های مدیریتی -اجرایی بود دخالت نماید. در واقع همه کاره او بود. دکتر اقبال نخست وزیر شاه در سال 1336 می گوید:
«سیاست خارجی مملکت تحت هدایت مدبرانه شاهنشاهی روشن است. این سیاست مال اعلیحضرت همایونی می باشد و مال دولت نیست».(20)
بی شک می توان ریشه و منشأ بسیاری از این ویژگی های شخصیتی و روا نشناختی رهبران حکومت های مطلقه از جمله خود بزرگ بینی، توهمات و قهرمان گرایی های اسطوره های و بی اساس را در عناصر و مؤلفه های گفتمان های سیاسی هژمونیک آنان جستجو کرد.
گفته ذیل که محمدرضا پهلوی در مصاحبه با «اوریانا فالاچی» برزبان رانده، مؤید همین نکته است:
«... وقتی سلطنت نباشد آنارشیسم یا حکومت چند نفری یا دیکتاتوری خواهد بود. در هر صورت حکومت و نظام سلطنتی تنها فرم موچه برای حمومت ایران است. به شرطی که من شاه باشم... برای نگهداری قدرت هیچ احتیاجی به اجازه یا مشورت با کسی نیست و نباید با کسی در مورد تصمیم ها بحث کرد... چون می دانم مأموریتی دارم که باید آن را به پایان برسانم، بنابراین تصمیم دارم بدون کنار گذاشتن تاج و تخت آن را به آخر برسانم... من حتم دارم که حکومت های شما زیاد طول نمی کشد، ولی مال ما چرا».(21)
در ادامه به بررسی سایر عناصر گفتمان پهلوی و کارکردهای متناقض حکومتی ناشی از آن خواهیم پرداخت.
همانگونه که گفته شد گفتمان سیاسی پهلویف ترکیبی پیچیده و متناقض از عناصری گوناگو ن بود؛ به گونه ای که این تناقض و سرگشتگی در سطح ساختارهای سیاسی-اجتماعی و کارکردهای آنها قابل مشاهده و رویت بود.
ایجاد و تأسیس نهادهای مدرن چون دانشگاه، مدارس به سبک جدید، اعزام دانشجویان به خارج از کشور، تأسیس رسانه های ارتباط جمعی(رادیو و تلویزیون)، ترجمه و نشر کتاب های فکری-فلسفی غرب توسط بنگاه های نشر و چاپ دولتی و یا مورد حمایت دولت، سینما و ... همگی از جمله اقدامات حکومت پهلوی بود که موجبات آشنایی اقشاری از جامعه با سبک و زندگی مدرن، فلسه و اندیشه های سیاسی مدرن را فراهم آورد. این اقدامات خواست ها و آرمان هایی را شکل می دادکه در تقابل با گفتمان، فلسفه و فرهنگ سیاسی حاکم قرار داشت.
تغییرات اجتماعی ناشی از این اقدامات موجب پیدایی و فعال سازی شکاف ها و نیروهای اجتماعی نوینی (طبقه متوسط جدید شامل نخبگان و فارغ التحصیلان دانشگاه های داخل و خارج از کشور، روشنفکران، تکنسین ها، پزشکان و ...) شد که گفتمان های سیاسی منتقد و یا انقلابی را شکل بخشیدند.
به طور کلی در دوران پهلوی هرچه میزان رشد نیروهای اجتماعی جدید افزایش می یافت، به همان نسبت نیز تضاد آنان با مناسبات نظام سیاسی کهن، که با دستیابی به (رانت) درآمد نفت خود را به جامعه تحمیل کرده بود، بیشتر می شد و رفته رفته نارضایتی عمومی گسترش می یافت و جدایی مردم از حاکمیت و بیگانه پنداشتن آن فزونی می گرفت.
نیروهای اجتماعی جدید و اقشار و گروه های مختلف اجتماعی دیگر، خواهان تغییرات اساسی بودند که حکومت پهلوی بنابر ویژگی های پاتریمونیای گفتمان خویش نسبت به آنها بی توجه بود ویا نمی توانست در چارچوب گفتمان و ساختار سیاسی-اجتماعی موجود از عهده پاسخ گویی و تحقق آنها برآید. این در حالی بود که تحرک اجتماعی(22)(social mobility)مناسب، مداخله و مشارکت در قدرت سیاسی، ایجاد تغییرات اجتماعی بنیادی و برخورداری از منزلت و پایگاه اجتماعی مناسب، حقوق شهروندی و سایر امتیازات و حقوق سیاسی اجتماعی، از جمله مطالبات طبقه متوسط جدید بود.
نویسندگان کتاب «شاه و کارتر» نیز در بررسی و تحلیل دلایل سقوط حکومت پهلوی به مقوله ی تغیرات ساختاری جامعه ایران عصر پهلوی، ساختار اجتماعی، طبقاتی، اقتصادی و ... به ویژه نومیدی و نارضایتی طبقه متوسط جدید توجه خاصی داشته اند. در این کتاب می خوانیم:
«برنامه نوسازی و مدرنیزاسیون شاه برای غربی گردانیدن بخش مشخص از مردمطبقه متوسط فراهم آمده بود.
نزدیکی نظام شاه با حکومت ایالات متحده و سایر کشورهای غربی، به ویژه فرانسه، موجب شد تا دهها ایرانی در دانشگاه های اروپایی و امریکایی تحصیل کرده و با روش های مدرن آنان آشنا شوند. با این حال این تحصیل کرده ها نتوانستند پایگاه هایی را که در ایران انتظارش را داشتند کسب کنند. بسیاری از آنان بی کار ماندند و نیمی نیز ناگزیر از قبول موقعیت هایی شدند که فرودست تر از پایگاه های علمی و تجربی ایشان بود. خشم ایشان با بنیان گذاران حزب رستاخیز در مارس 1975(23) به اوج رسید...»(24).
اساساً حکومت های مبتنی بر الگوی پاتریمونیالیسم بنابر ساخت بسته و انعطاف ناپذیرخود،(25) «رژیم های اقتدارگرایی مسدودی» هستند که مداخله و مشارکت سیاسی و گردش نخبگان را بر نمی تابند و در مقابل هرگونه انتقاد و اعتراض سرخست و نفوذناپذیرند؛ به سبب همین ویژگی هاست که از آسیب پذیری خاصی نیز برخوردارند.
در چنین ساختارهایی سیاسی-اجتماعی بسته، فعالیت سیاسی، دگراندیشی، نقد و بازی احزاب واقعی، محلی از اعراب ندارد؛ جریانات میانه ور اصلاح طلب، احزاب و سایر نهادهای مدنی واقعی و برآمده از متن اجتماع مجال رشد، حضور و تأثیرگذاری نمی یابند.
بر این اساس در مواجهه با چنین شرایطی است که نیروها، نخبگان و رهبران اجتماعی و به تبع آنان اقشار مختلف جامعه به سمت ایجاد جنبش های توده ای و حرکت های سیاسی و انقلابی متمایل می شوند و اینجاست که دیدگاه بسیاری از جامعه شناسان انقلاب مصداق می یابد که این حاکمانند که «انقلاب» را بر توده ها و نیروهای اجتماعی تحمیل می کنند.
در مباحث جامعه شناختی توسعه و تغیرات اجتماعی، از طبقه متوسط به عنوان مهم ترین پشتوانه اجتماعی توسعه سیاسی-اقتصادی جوامع امروزین یاد می شود؛ به گونه ای که عدم برخورداری حکومت ها از چنین عقبه اجتماعی، به معنای تزلزل و نقصان بنیان ها و مشروعیت اجتماعی به شمار می رود.(26)
مؤلفه های اسطوره ای-متافیزیکی که گفتمان سیاسی پهلوی موجب گردیده بود تا حکومت پهلوی خود را بی نیاز از مشروعیت (مقبولیت واقعی) اجتماعی، به ویژه طبقه متوسطه که خواسته یا ناخواسته برآمده از تغییرات اقتصادی، اجتماعی و آموزشی ناشی از اقدامات و برنامه های شبه توسعه ای همان حاکمیت بود، بداند. لذا شاه چنین نیروی عظیم اجتماعی را که می توانست در شرایط کنش تاریخی جامعه به سوی پیشرفت و توسعه ی همه جانبه ی کشور حائز نقش ها ن کارکردهای مؤثری باشد، نادیده گرفت.(27)
از طرف دیگر اعضای طبقه متوسط جددی نیز به علت عدم برخورداری از نقش و پایگاه اجتماعی مناسب و مقتضی در آن شرایط و نیز بنا بر تفاوت ها و تضادهای عمیق گفتمانی که با گفتمان سیاسی غالب داشتند، نه تنها حمایت و پشتیبانی خود را از حکومت و برنامه های شبه توسعه ای شاه دریغ داشتند بلکه هر کدام بنابر گرایشات سیاسی فکری خود از اسلام سنتی، اسلام نوگرا، مارکسیسم، سوسیالیسم، ناسیونالیسم و ... گفتمان سیاسی غالب و ساختار سیاسی مبتنی بر آن را به چالش طبیدند.(28)
در واقع گفتمان پهلوی در تعارض با هویت ها و گفتمان های جایزگینی قرارداشت که در جامعه در حال شکل گیری بودند. یعنی از یکسو انواع هویت های «اصیل» و بومی از سوی متفکرین و روشنفکرانی که بازگشت به خویشتن را ترویج می کردند، مانند امام خمینی و سایر علمای دینی، جلال آل آاحمد، دکتر علی شریعتی و ... در جامعه مطرح می شد و از طرفی دیگر هویت های مدرنی وجود داشتند که با اندیشه ی یک نظام سنتی سلطنتی در ناسازگاری بودند (مارکسیسم، سوسیالیسم، ناسیونالیسم و ...).
گفتمان های مبتنی بر اندیشه ی اسلامی، نهاد سلطنت و حکومت پهلوی را مغایر با قرآن و به ویژه با اندیشه سیاسی اسلام و حکومت اسلامی در عصر غیبت می دانستند. برخی دیگر از این گروه ها نهاد سطنت و اساساً حکومت پهلوی را به عنوان پدیده ای ارتجاعی، غیردموکراتیک و بازمانده از عصر ماقبل مدرن (فئودالیسم) مورد سؤال و انکار قرار م یدادند.
در هر حال تأثیرگذاری اندیشه هایی که هویت های فوق را شکل می داد مانع از بسط، گسترش و تقویت گفتمان ناسیونالیسم شاهنشاهی (یا گفتمان شبه مدرنیسم مطلقه) پهلوی می گردید.
بر این اساس محمدرضا پهلوی با فقدان چنین مشروعیت و عدم برخورداری از حمایت بدنه ی اجتماعی و گروه های مؤثر آن (اعضای طبقه متوسط جدید، نخبگان و روشنفکران و ...)، در راستای تحکیم و تداوم حکومت خود و اجرای برنامه های شبه مدرنیزه اش سعی در جلب نظر و حفظ حمایت قدرت های بیگانه ای برآمد که او و پدرش رضاخان را به اریکه ی قدرت رسانده بودند.(29)
تلاش های شاه برای به سکوت کشاندن و یا برانگیختن حمایت و همراهی علما، نخبگان و رنشکفران منتقد با برنامه ها و اقدامات خود از طریق تهدید، تبعید، حبس، قتل، تطمیع و ... آنان مؤثر نیفتاد.
بی شک یکی از دلایل عمده فروپاشی و سقوط حکومت پهلوی، همین ناتوانی و شکست این حکومت در جلب و جذب نخبگان، روشنفکران، نیروها و رهبران اجتماعی و اعضای طبقه متوسط جدید بوده است. بررسی و شناسایی عناصر پاتریمونیال گفتمان غالب آن دوران چرایی این ضعف و ناتوانی را نشان می دهد.
بر اساس عناصر پاتریمونیال (پدر شاهی) گفتمان مزبور، مبنای ارتباط حاکم با شهروندان، الگوی ارباب و رعیتی بود و ساختار سیاسی ناشی از آن مبتنی بر «پدرسالاری»(30) و نه بر مبنای قانون و یا نوعی توافق و قرارداد اجتماعی شکل گرفته بود. بر اساس این الگو و ساختار، اعضای جامعه شایسته قیمومیت بودند. به مثابه رعایا و فرزندانی نابالغ و صغار پنداشته می شدند که فاقد هرگونه حقوق و اختیاری بودند و صرفاً متکفل وظایف و تکالیفی در قبال شاه و حاکمیت بودند؛ این پدر(پادشاه)، جامعه بود که به لحاظ برخورداری از وجوه کاریزماتیک و فرّه ایزدی و بنابر برخی توجیهات شبه مذهبی(31)(السلطان ظل الله)، صلاحیت حکومت و اداره ی جامعه را داشت. او (شاه) تنها شخص با صلاحیتی پنداشته می شد که خیر و صلاح جامعه را تشخیص می داد و در نهایت می توانست جامعه را به صلاح و رستگاری و به سوی درهای تمدن بزرگ(!!) رهنمون سازد. فریدون هویدا به نقل از محمدرضا پهلوی می نویسد: «وضع خاص شاهنشاهی ایران ایجاب می کند که ... یک شاه واقعی در این کشور نه تنها رئیس کشور بلکه در عین حال یک مرشد و یک ملعم برای ملت خویش باشد».(32)
بررسی و کالبدشکافی گفتمان های سیاسی هژمونیک ایران در اعصار مختلف دلایل پیدایی و تداوم حکومت های استبدادی در طول تاریخ ایران را نشان می دهد.
این بررسی همچنین نشان می دهد که چرا حکومت های مردمی در ایران شکل نمی گرفته اند. قرارداد و قانونمداری، امنیت حقوقی و اقتصادی چون مالکیت خصوصی نمی توانستند مجال پیدایی و تداوم یابند. مبنای نظام استبدادی ایران بر «انحصار حقوق مالکیت» قرار داشت که خود پایه ی اقتصادی، اداری و نظامی آن را به وجود می آورد.
در ایران مالکیت خصوصی حق نبودف بلکه امتیازی بود که دولت به هر فرد که اراده می کرد، می داد و در نتیجه می توانست با یک اشاره باز پس گیرد و یا در صورت احساس تهدید و خطری از حانب هر فرد یا گروه، مبادرت به توقیف و مصادره ی اموال آنها نماید.
تسلط و استمرار چند صد ساله ی «گفتمان پاتریمونیال» برحیات سیاسی ایران باعث شد تا هیچ گاه نیروهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ... که بتوانند به گونه ای مؤثر و پایدار موجب پاسخ گویی، تعدیل و مهار قدرت افسارگسیخته ی نهاد فراقانونی و کاریزماتیک سلطنت گردد مجال ظهور، تکوین و تداوم نیابند.
رهگذر تداوم و بازتولید شرایط سخت و مستمر اجتماعی که اغلب حکومت های فاسد و استبدادی در طول تاریخ ایران موجد آن بودند، اضمحلال حیات اجتماعی، فروپاشی ارزش های اخلاقی، عقب ماندگی ساختارها و نهادهای اجتماعی(سیاست، علم، اقتصاد، حقوق و ...) را در پی داشت.
به جرأت می توان گفت منشأ و ریشه بسیاری از نابسامانی ها و آسیب ها و مسائل اجتماعی، آسیب های شخصیتی و روان شناختی افراد جامعه(دورویی، تزویر، دوگانگی شخصیتی)، فرار سرمایه های مادی و فکری(نخبگان و اندیشمندان) به آن سوی مرزها، عدم شکل گیری جامعه علمی(33)، توسعه ی سیاسی(مردم سالاری)، رشد اقتصادی و ... را باید در ویژگی ها و عناصر گفتمان های سیاسی جستجو کرد که در طول تاریخ ایران به ساختارهای سیاسی- اجتماعی حکومت ها شکل بخشیده اند. بر اساس همین ویژگی ها و عناصر پارتیمونیال گفتمان حاکم بود که محمدرضا پهلوی به «حقوق بشر» که به ظاهر مقوله ای مدرن و غربی محسوب می شد، اعتقاد و اعتمادی نداشت. وی در مصاحبه ای با تلویزیون تجارتی انگلیس- 9 بهمن 1352- می گوید:
«چه کسی می گوید مردم ایران تقاضا دارند که آن دموکراسی که شما در انگلستان دارید داشته باشند؟ الزاماً چنین نیست، زیرا سنت ما ایرانیان درست در جهات مخالف آن است. مردم و شاه ایران آن قدر به یکدیگر نزدیک هستند که خود را مانند اعضای یک خانواده احساس می کنند. من تصور می کنم مردم ایران همان احترامی را برای شاه خود قایل هستند که کودکان خانواده های ایرانی برای پدر خودشان قائلند.»(34)
از همین روی «حقوق بشر» در ایران توسط حکومت پهلوی نقض می شد و انجمن ها، احزاب و گروه های سیاسی-اجتماعی مستقل، از فقعالیت سیاسی علنی و مشارکت در قدرت سیاسی محروم بودند.
در غیاب و فقدان احزاب واقعی، تنها احزاب فرمایشی و حکومتی (35)(حزب مردم ایران/امیراسدالله علم، حزب ملیون / دکتر منوچهر اقبال، حزب ایران نوین/ حسنعلی منصور،(36) حزب رستاخیز ایران/شاه) بودند که نقش احزاب و یا نقش اقلیت و اکثریت پارلمان فرمایشی را بازی می کردند. مطالعه ی نوشته ا و سخنان محمدرضا پهلوی و کارگزاران ارشد حکومت وی نشان می دهد که اینان تصور و توقعی بیش از این از نقش و کارکرد احزاب نداشته اند. به عنوان مثال داریوش همایون(37) درباره ی تشکیل «حزب واحد رستاخیز»(38) چنین ادعا می کند که با اعلام تشکیل حزب رستاخیز دیگر حزب حاکم یامخالف نخواهیم داشت. این حزب بزرگتر از آن خواهد بود که رنگ افراد یا گروه های معین را به خود بگیرد. بسیاری از سخنان، گفته ها و عملکرد محمدرضا پهلوی حاکی از این نکته است که وی اعتقادی به احزاب نداشت و می کوشید به شیوه های گوناگون به حکومت استبدادی اش رنگ و لعابی دموکراتیک و مردمی بخشد.
وی از تأسیس احزاب دولتی حمایت می کرد؛ برخی وابستگان خود را وادار به بازی کردن نقش اقلیت و برخی دیگر را موظف به بازی کردن نقش اکثریت می کرد، البته بعدها به این نتیجه رسید که عملاً چنین بازی امکان پذیر نیست. شاه در نطقی خطاب به همین وابستگان می گوید:
«یک عده ای از شما... به تشویق خود ما در واقع نقش اقلیت را بازی می کرد. بازی کردن نقش اقلیت وفادار در مملکت خیلی مشکل است. برای اینکه این نقش قابل بازی کردن نیست.»(39)
در دوران حکومت پهلوی آزادی های سیاسی-اجتماعی محدود و یا سرکوب می گردید؛ رسانه ها و مطبوعات مستقل وجود نداشتند.
مطبوعات با اندک انعکاسی از مطالابت واقعی مردم و یا طرح نقدی- هرچند سطحی از حکومت و یا کراگزارانش- با خطرات و تهدیدهای گوناگون روبرو می شدند.
در دوران نخست وزیری هویدا(40) مطبوعات به شکلی فله ای تعطیل و توقیف می شدند. این در حالی است که فرهنگ انتقادی، مطبوعات آزاد و آزادی های گوناگون سیاسی- اجتماعی، از جمله وجوه و مستلزمات اساسی جوامع توسعه یافته و امروزین مدرن به شمار می رود.
سازمان اطلاعات و امنیت کشور(ساواک) مخالفان سیاسی اعم از علما و روشنفکران منتقد را تعقیب کرده و به فجیع ترین وضع شکنجه و آزار می داد، بعضاً نیز آنان را به قتل می رسانید.
از جمله مؤلفه های حقوق بشر، رعایت حقوق سیاسی-اجتماعی اقلیت های قومی، مذهبی است که آن هم در حکومت پهلوی رعایت نمی شد و پاره ای مواقع بنا بر ملاحظات و منافع خاص سیاسی رژیم، حقوق شهروندی آنان وجه المصالحه حکومت با برخی مخالفان سیاسی قرار می گرفت.
اگر دموکراسی، نهاد پارلمان، انتخابات واقعی، احزاب مردمیف مطبوعات آزاد، حقوق بشر، فرهنگ سیاسی دموکراتیک، نقادی و خردگرایی مدرن، قانون مداری، شایسته سالاری(41)، تخصص گرایی و ... از جمله مظاهر و لوازم مدرنیته به شمار آوریم، میزان آشنایی، علاقه مندی و پای بندی شاه به تحقق و بسط واقعی مدرنیته مشخص می شود.
با توجه به عناصر، لوازم و ماهیت اساسی مدرنیته (42) در خواهیم یافت که چرا محمدرضا پهلوی صرفاً در پی ایجاد و تحقق پاره ای از مظاهر مدرن و آن هم سطحی ترین و مبتذل ترین آن ها بود. بسط و گسترش مدرنیته در تمامیت و کلیت وجوه خود به معنای طرد، انکار فلسفه سیاسی حاکم، به ویژه سنت شاهنشاهی و اقتدار پدرگونه شاه و در نهایت به انکار ماهیت و فروپاشی حکومتی که وی «دموکراسی شاهنشاهی»اش می نامید، می انجامید.
منتهی الامال محمدرضا پهلوی، حفظ و استمرار هرچه بیشتر این سنت شاهنشاهی بود.(43)«دموکراسی شاهنشاهی» مورد ادعای شاه در واقع همان سنت سیاسی بودکه بر اساس آن شخص شاهنشاه با بهره منی از فرّه ایزدی (و عطیه ای الهی) و به عنوان سایه ی خدا از موضع و جایگاهی فراقانونی حکومت می کرد و به تبع آن از حقوق و اختیاراتگسترده و نامحدودی برخوردار بود و در مقابل هیچ گروه و یا مرجع قانونی مسئول و پاسخ گو نبود.
در هر حال وجود تناقض های فاحش در «گفتمان شبه مدرنیسم مطلقه شاهنشاهی» پهلوی موجب بروز بحران در ساختارهای عینی و نظام ارزشی، هنجاری جامعه گردیده بود. محمدرضا پهلوی در کتاب پاسخ به تاریخ می نویسد:
«... ایران همواره یک شاهنشاهی بوده و هست. یعنی ترکیبی از اقوام مختلف، با زبانها، مذاهب، خلقیات و فرهنگ های متنوع، وظیفه پادشاه همیشه تأمین وحدت ملی و تحقق همبستگی میان ایرانیان بوده است و من می کوشیدم که این رسالت را از طریق برپایی یک دموکراسی شاهنشاهی(!!) انجام دهم.
تلفیق این دو کلمه با یکدیگر نباید موجب تعصب باشد. طبق قانون اساسی ایران، پادشاه دارای اختیارات وسعیی است و می تواند اندیشه ها و برنامه های خود را به قوه مجریه بقبولاند... طبق قانون اساسی ایران، پادشاه سلطنت می کند نه حکومت.
از دیدگاه من، «دموکراسی شاهنشاهی» عبارت بود از اتحاد همه ی اجزای تشکیل دهنده ملت اران زیر پرچم و در داخل سرحدات مقدس سرزمین ما. دموکراسی شاهنشاهی، عبارت بود از اتحاد تمام گروه ها و طبقات به منظور تلاش مشترک در راه ترقی میهن...»(44)
تناقض ها و نارسایی هایی را که برای گفتمان پهلوی برشمردیم و به وضوح در جملات اخیر محمدرضا پهلوی آشکار است.
مدرنیزاسیون مانند هر پدیده اجتمای دیگر از ضرورت ها، استلزام ها و ... تشکیل شده از منطق درونی خاص خود برخوردار است. مبنای توسعه ی انسانی پایدار، تغیرات همه جانبه و هماهنگ ساختارهای اجتماعی مانند رشد هماهنگ، همه جانبه و متناسب اعضای یک ارگانیزم زنده می باشد.
لذا ایجاد تغییراتی در یک بخش یا یک نهاد(مانند اقتصاد) مستلزم ایجاد و یا شکل گیری تغییر و تحولاتی در سایر اجزا و ساختارهاست.
دخالت در برخی ساختارها و ثابت و مصون نگه داشتن برخی ساختارها و نهادهای دیگر از تغییرات ضروری و مورد نظر، خود موجب بروز تغییراتی ناپایدار، نامتوازن در برخی عناصر و یا دیگر ساختارهای جامعه می شود و در نهایت موجب بحران در سطح کل نظام اجتماعی به معنای اعم خواهد شد.
این یکی از وجوه اساسی و مهم آسیب شناختی برنامه های توسعه ای کشورهای جهان سوم مانند ایران عصر پهلوی به شمار می رود.(45)
ناتوانی رژیم پهلوی در ارائه هویت سیاسی-گفتمانی متناسب با واقعیت های اجتماعی باعث شد تا این حکومت بکوشد با استفاده از ارتش، ساواک، آموزش و پرورش، رسانه های ارتباط جمعی انحصاری(رادیو و تلویزیون و مطبوعات دولتی یا وابسته) وبا بهره گیری از ابزارها و روش هایی چون زور، سرکوب، سانسور، ارعاب، تهدید، حبس و یا ترور مخالفان، متون درسی مدارس و دانشگاه ها، تبلیغات رسانه ای و ... گفتمان خود را که مبتنی بر نوعی ناسیونالیسم شاهنشاهی بود به جامعه تحمیل و القا نماید.
اساساً نهاد آموزش و پرورش در هر حکومتی فاغر از ویژگی های آن(اعم از دموکراتیک یا غیردموکراتیک) در جهت جامعه پذیری سیاسی و توجیه مشروعیت نظام سیاسی موجود نقش مؤثر و به سزایی دارد و از اهمیت و توجه خاصی برخوردار است.
متأسفانه استفاده ی ابزاری که از نهاد مذهب توسط حکومت های مطلقه در طول تاریخ صورت گرفته، موجب ایجاد برخی سوء تفاهم ها و بدبینی ها نسبت به کارکرد و فلسفه وجودی مذهب شده است؛ تا بدانجا که باعث عدم توجه به تعالیم عدالت طلبانه، ظلم ستیزانه و اساساً رهایی بخش ادیان در برخی اعصار و یا جوامع شده است. بر اساس این استفاده ی ابزاری قدرتمندان از نهاد قدرت و سوء تفاهم های ناشی از آن باعث شده افرادی چون مارکس از دین به عنوان افیون توده ها، ایدئولوژی قدرتمندان و صاحبان سرمایه ها و توجیه گر وضع موجود یاد کنند.
همان گونه که گفتیم همه ی این سوء تفاهم ها و بدبینی ها به نهاد مذهب عارض و تحمیل شده است. البته در این میان نقش و همکاری برخی متولیان و کارگزاران ناآگاه و مغرض هر مذهب که گرایشات منفعت طلبانه و سودجویی داشته اند که با این گونه حکومت ها غیرقابل اغماض و انکار است. بنیانگذار انقلاب اسلامی از چنین عالم نمایانی که در طول تاریخ در خدمت حکومت های جائر و مستبد بوده اند با عنوان «آخوند درباری» یاد می کردند.(46)
تاریخ بسیاری از ادیان و مذاهب به ویژه تاریخ اسلام همواره شاهد علمای آگاه، حق طلب و آزاده ی بسیاری است که در عصر و زمانه ی خویش ملجأ و پناهگاه ضعیفان و ستمد
یدگان و سردمدار جنبش های اجتماعی ضد استبدادی و ضد استعماری بوده اند. در تاریخ ایران می توان به علمای بزرگی چون میرزای شیرازی، آخوند خراسانی، سیدحسن مدرس، علامه نائینی و ... اشاره کرد. کتاب «جهادیه»(47) که شامل فتاوی جهادیه ی علما و مراجع دینی در دوران جنگ جهانی اول است، گواهی است بر این مدعا. علاوه بر این، تورق صفحات تاریخ گذشته ی این مرز و بوم در شناخت و فهم این حقیقت یاری رسان بحث خواهد بود.
اساساً درک و شناخت بسیاری از تحولات اجتماعی سیاسی و حتی اقتصادی(48) جوامع بدون توجه به نقش و جایگاه ادیان و مذاهب آن جوامع، میسر و عملی نخواهد بود.(49)
در هر حال بنابرآنچه گفته شد نهاذ مذهب در شرایط قبل مدرن و نهاد آموزش و پرورش درعصر مدرن، ترجمان ایدئولوژی (50) و گفتمان سیاسی هژمونیک عصر خود به شمار می روند.
به طور کلی نمادها و ساختارهای آموزشی(مدارس، داشنگاه ها، رسانه های ارتباط جمعی و ...) در ایجاد تغیرات اجتماعی و یا فراهم آوردن بسترهای ذهنی، فکری و روانی مناسب با آن تغییرات در جامعه، از جایگاه و نقش مؤثری برخوردارند.
در جامعه ای که خواهان توسعه همه جانبه و کسب توانایی در تولید علم و تکنولوژی اندیشه و صننعت است، انتظام و سازمان دهی نوین کلیه ی ساختارهای اجتماعی، به ویژه ساختار آموزشی، لازم و بلکه ضروری می نماید.(51)
بر این مبنا آموزش و پرورش در جوامع در حال توسعه یا خواهان توسعه، باید ترویج و آموزش مستمر مؤلفه هایی را سرلوحه کار خویش قرار دهد که از لوازم اساسی و ضروری هرجامعه ی پیشرفته به شمار می روند؛مقولاتی مانند.
آموزش تفکر انتقادی، تبلغی روحیه پرسشگری و پژوهش، ابداع و خلاقیت، گفتگو و تضارب آرا، شکیبایی اجتماعی، تعاون و همکاری اجتماعی، تعامل و بلکه تعامل سازنده با مخالفان، آموزش فرهنگ سیاسی دموکراتیک و مردمی، آموزش ترویج مقوله شهروندی و مشارکت اجتماعی و ...
نهادها و ساختارهای آموزشی(مدارس، دانشگاه ها، رسانه های ارتباط جمعی و ...) در حکومت های استبدادی نه در راستای تکامل و توسعه ی اجتماعی بلکه صرفاً درجهت تبلیغ و تلقین گفتمان سیاسی غالب عمل می کنند.
نتایج بسیاری از پژوهش هایی که توسط پژوهشگران ایرانی (52) و یا غیر ایرانی(53) درباره ی کتابهای درسی مدارس و دانشگاه های ایران عصر پهلوی انجام گرفته نشان می دهد که حکومت پهلوی نیز مانند بسیاری از حکومت های مطلقه، می کوشید در کنار نهادها و ساختارهای اجتماعی و امکانات حکومتی از نهاد آموزش و پرورش در جهت القا و تلقین گفتمان و فرهنگ سیاسی خود بیشترین بهره برداری و استفاده ابزاری را داشته باشند.

نتیجه و سخن آخر

به طور کلی دولت مطلقه از سال 1300 تا سال 1357(به استثنای دوران مشروطه گرایی سالهای 1320 تا 1332) همه نیروهای سیاسی، پارلمان، دستگاه اجرایی و نهادهای سیاسی(احزاب، اصفاف، سندیکاها و ...) را تحت کنترل خود درآورد. احزاب و نهادهای سیاسی و مدنی که لازمه دموکراسی و جامعه دموکراتیک است آزادانه مجال فعالیت و رشد نداشتند.
بسیاری از آنها به علت انسداد مجرای فعالیت قانونی به طور زیرزمینی و مخفیانه فعالیت می کردند و احزابی هم که در ظاهر وجود داشتند، احزابی نه برخاسته از متن اجتماع بلکه نهادهایی وابسته به دولت بودند.
طبعاً در سایه «گفتمن شبه مدرنیسم مطلقه» پهلوی، هیچ فضایی برای مشارکت و رقابت سیاسی در جامعه مدنی باقی نمی ماند. در پرتو این گفتمان، نه تنها شرایط و زمینه ها برای پیدایش گفتمان دموکراتیک در جهت تحقق جامعه مدنی مهیا نگردید، بلکه اقدامات دولت مطلقه پهلوی موجب گسترش واکنش طبقات جامعه سنتی و طبقه نوظهور متوسط به فرایند نوسازی شد و موجبات و زمینه های لازم را برای ظهور گفتمان انقلابی فراهم آورد؛ گفتمانی که جامعه ایرانی را برای به زیرکشانیدن دولت مطلقه ای بسیج کرد که خود ناخواسته موجبات رشد و ظهور این گفتمان را فراهم ساخته بود.
پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357، ناتوانی، ضعف و شکست رژیم پهلوی را در القاء «گفتمان شبه مدرنیسم مطلقه» خود بر جامعه ایرانی، آشکار ساخت؛ ناتوانی که معلول مجموعه ای از شرایط و موانع متفاوت بود.
بر اساس آنچه که در این مقاله آمد، می توان به برخی از این شرایط و ضعف ها با اختصار اشاره کرد:
1- ضعف درنی و وجوه متناقض موجود در گفتمان مزبور.
2- عدم انطباق و سنخیت آن گفتمان با واقعیت ها و ضرورت های اجتماعی.
3- واکنش و مقاومت نهاد ریشه دار و قدرتمند اجتماعی مذهب در مقابل آن گفتمان.
4-تقابل و ضدیت ماهیت گفتمان پهلوی با مفاهیم و رایشات شدید مذهبی اکثریت جامعه ایرانی.
5- پایگاه و نفوذ اجتماعی علمای دینی در بین توده های مردم.
6- برخورداری نهاد مذهب از پایگاه ها و شبکه ی گسترده ی ارتباطی با توده ها و گروه های مختلف اجتماعی در اکثر نقاط کشور؛ حتی مناطق دور افتاده ی روستایی و مرزی.
7- فقدان مشروعیت و عقبه ی اجتماعی رژیم پهلوی و عدمحمایت طبقه متوسط جدید از آن حکومت.
همان گونه که گفته شد اعضای طبقه متوسط جدید (فارغ التحصیلان دانشگاه ها، متخصصین، نخبگان علمی، روشنفکران و ...) نه تنها گفتمان سیاسی پهلوی را برنتابیدند بلکه موجب ظهور و بسط گفتمان های نوینی شدند که مهمترین جهت گیری و ارمان آنها، براندازی رژیم حاکم بود.
8- عدم مشروعیت سیاسی رژیم پهلوی به لحاظ تاریخی، به ویژه پس از کودتای 28 مرداد 1332و
ناسیونالسم شاهنشاهی و شبه مدرن گرایی مورد ادعای محمدرضا پهلوی مقولاتی بیگانه و مشکوک تلقی می شدند که ریشه در دخالت خارجی داشتند و تنها حافظ منافع بیگانگان بودند.
9- ضعف یا فقدان الگوها و شبکه های مناسب ارتباطی رژیم با مردم.
در این میان وجود برخی شرایط خاص اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیز مانع از آن بودند تا شاه بتواند از کانال های ارتباطی خود (مطبوعات و رادیو و تلویزیون) در جهت القاء هرچه بیشتر گفتمان سیاسی حکومت حداکثر بهره برداری مطلوب را داشته باشد.
فروپاشی و سقوط بر اثر انقلاب و خیزش مردمی(مانند حکومت پهلوی) و یا شکست بر اثر تهاجم دشمن خارجی (مانند حکومت پهلوی) و یا شکست بر اثر تهاجم دشمن خارجی (مانندحکومت طالبان در افغانستان و صدام در عراق) سرنوشت محتوم و اجتناب ناپذیر حکومت های مطلقه ی فردی است که شهروندان جامعه ی خود را از حق دخالت و مشاکرت در سرنوشت و مدیریت جامعه بازداشته اند و آنان را از آزادی، رفاه، توسعه، عدالت و معنویت محروم ساخته اند.
تحولات و تغییرات کمی و کیفی صورت گرفته در کشورهای استبدادزده در نیمه دوم قرن بیستم و به ویژه در ابتدای قرن حاضر، موئجب پیدایی و نضج گیری گفتمان های سیاسی دموکراتیک و مردمی در این گونه کشورها شده است؛ گفتمان هایی که سرنوشت سیاسی-اجتماعی این قبیل کشورها را در قرن حاضر(قرن بیست و یکم) رقم خواهد زد.
منابع :

- بشیریه، حسین، جامعه شناسی سیاسی، تهرانف نشر نی، 1376.
- آشتیانی، منوچهر، گفتارهایی پیرامون شناخت مناسبات اجتماعی، تهران، نشر قطره، سال 1381.
-رتیرز، جرج، نظریه در جامعه شناسی در دورا نمعاصر، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، سال 1379.
- هیوبرت دریفوس و پل رابینو، «میشل فوکو: فراسوی ساخت گرایی و هژمونیک» ترجمه ی حسین بشریه، تهران، نشر نی، سال 1379.
- نانهایم، کارل، ایدئولوژی و اتوپیا، ترجمه ی فریبرزمجیدی، تهران، انتشارات سمت، سال 1380.
- آشتیانی، منوچهر، جامعه شناسسی معرفتی، تهران، انتشارات طهوری، سال 1355.
- فاروقی، احمد لوروریه، ژان، ایران بر ضد شاه، ترجمه مهدی نراقی، تهران، انتشارات امیرکبیر، سالب 1385.
الیاسی، حمید، وابستگی جهان سوم، تهران، انتشارات اطلاعات، سال 1364.
- گیدنز، آنتونی، تجدد و تشخص، ترجمه ی ناصر موفقیان، تهران، نشر نی، سال 1383.
- جهانبگلو، رامین، موج چهارم، ترجمه ی منصور گودرزی، تهران، نشر نی، سال 1381.
- اشرف گنجوی، مسعود، مدرنیسم، روشنفکری و دین [مقاله]، سال 1384.
- سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام (1384-1344)، به کوشش جمعی از پژوهشگران، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، جلد اول 1384 و ج دوم و سوم 1385.
- آر پلاستر، آنتونی، ظهور و سقوط لیبرلیسم، ترجمه عباس مخبر، تهران، نشرمرکز، سال 1368.
- پانولین، مری، رسانو، پست مدرنیسم و علوم اجتماعی، ترجمه محمدحسین کاظم زاده، تهران، نشر آتیه، سال 1380.
- وبر، ماکس، اقتصاد و جامعه، ترجمه عباس منوچهری و دیگران، تهران، نشر مولی، سال 1374.
- ابرا کرامبی، نیکلاس، فرهنگ جامعه شناسی، ترجمه حسن پویان، تهران، نشر چاپخش، سال 1370.
- اشرف، احمد، جامعه شناسی ماکس وبر، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، سال 1347.
- تاگارت، پل، پوپولیسم، ترجمه حسن مرتضی، انتشارات آشیان،س ال 1381.
- گودلیه، موریس، شیوه تولید آسیایی، ترجمه ف، امیراختیار، تهران، نشر نسیم، سال 1358.
- احمدی، حمید، قومیت و قوم گرایی در ایران، تهران، نشر نی، سال 1384.
- عقیق پور، محمد، نقش ببازاری ها در انقلاب ایران، تهران، چاپخانه تهران، سال 1358.
-آل احمد، جلال، غربزدگی، تهران، انتشارات قلم، سال 1341.
- روبین، باری، جنگ قدرتها در ایران، ترجمه محمود شرقی، تهران، انتشارات نوید، سال 1363.
- هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، تاریخ روابط خارجی ایران بعداز جنگ جهانی دوم تا سقوط رژیم پهلوی، تهران، نشر صنوبر، سال 1368.
- پهلوی، محمدرضا، به سوی تمدن بزرگ، تهران، کتابخانه پهلوی، سال [2536 شاهنشاهی]، 1356ش.
- پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، به کوشش شهریار ماکان، تهران، انتشارات شهرآب، سال 1371.
- پهلوی، محمدرضا، مجموعه تألیفات، نطق ها، پیام ها، مصاحبه ها و ... [دهه جلد]، تهران، سازمان چاپ و انتشارات کیهان، سال 1355، ج هشتم.
- ژونیس، ماروین، شکست شاهانه، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو، سال 1370.
- و پیگو ولوسکا و دیگران، تاریخ ایران از درون باستان تا پایان سده هیجدهم، ترجمه کریم کشاورز، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، سال 1346.
- لدین، مایکل، و لوئیس، ویلیام، «شاه و کارتر»، ترجمه مهدی افشار، تهران، دنیای کتاب و دبیر، سال 1371.
- آموزگار، جهانگیر، فرازو فرود دودمان پهلوی، ترجمه اردشیر لطفعلیان، تهران، مرکز ترجمه ونشر کتاب، سال 1375.
- اشرف، احمد و دیگران، طبقات اجتماعی در دوره ی پهلوی، ترجمه عماد افروغ، فصلنامه ی راهبرد، شماره 13، سال 1372.
- هالیدیف فرد، دیکتاتوری وتوسعه ی سرمایه داری در ایران، ترجمه فضل الله نیک آیین، تهران، انتشارات امیرکبیر، سال 1358.
- هویدا، فریدون، سقوط شاه، ترجمه ی ح.ا. مهران، تهران، انتشارات اطلاعات، سال 1370.
- جهادیه، قتاوی جهادیه علما و مراجع عظام در جنگ جهانی اول، به کوشش محمدحسن کاووسی عراقی و نصرالله صالحی، تهران، مؤسسه چاپ و انتشار وزارت امورخارجه، سال 1376.
- محسنی، منوچهر، مبانی جامعه شناسی علم، تهران، کتابخانه طهوری، سال 1372.
- صارمی شهاب، اصغر، احزاب دولتی و نقش آنها در تاریخ معاصر ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سال 1378.
- داریوش همایون به روایت اسنادساواک؛ رجال عصر پهلوی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، سال 1378.
- شاهدی، مظفر، حزب رستاخیز، اشتباه بزرگ، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، سال 1382.
- اشرف گنجوی، مسعود، «نقد نگرش غالب در مطالعه و حل مسائل اجتماعی ایران، [مقاله]، تهران، سال 1383.
- وبر، ماکس، اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری، ترجمه عبدالمعبود انصاری، تهران، انتشارات سمت، سال 1370.
- ساروخانی، باقر، درامدی بر دایرة المعارف علوم اجتماعی، تهران، مؤسسه کیهان، 1370.
- روشه گی، تغییرات اجتماعی، ترجمه منصور وثوقی، تهران، نشر نی، سال 1372.

- عالم، عبدالرحمن، «فهم فرهنگ سیاسی»، مجله سیاست خارجی، شماره4، سال نهم، زمستان 174.
- رشیدی، علی، «افزایش درآمد نفت و تحولات اقتصادی ایران در تاریخ سیاسی ایران در دهه 40»، مجله اطلاعات سیاسی-اقتصادی شماره 60-61، سال 1372.
- آشوری، داریوش، «ملت و قومیت ایران از امپراطوری به دولت- ملت»، مجله ایران فردا، شماره 186.
- روزنامه اطلاعات، 12 اسفند، سال 1353.

- Gabrial A.Almond and sidney verba, The civic culture: political Attitudes and Democracxy in five nations, (pricceton university press,1963.
- threda skocpol, "Rentier state and shi a Islam in The Iranian Revolution "Theoty and society vol. 11, May, 1982.
- fereidun fesharaki, The Develepment of The Iranian oil Industry, New york: cambridg university press.1976.
- samuel Hauntington, "How countries Democratize" political science quarterly
1989.,- Geff Goddwin and theda skcpol,"Explaning Revoutins in The contemporary Third world , politic and sociaty, vol "
- Iuis Althussed, Ideology and Ideological Appatuses, london, peguin, 1972
- James Bill,and Robert springborg, politics in the Middle East, New york: Harper collins pulishers third Edition, 1995.

پی‌نوشت‌ها:

1. میشل فوکو: نظریه پرداز معاصر فرانسوی(1984-1926) مکتب مابعد ساختارگرایی(postsruralism)
2. در توضیح مبانی تحلیل گفتمان رک:
هیوبرت دریفوس و پل رابینو، «میشل فوکو: فراسوی ساخت گرایی و هرمنوتیک»،
ترجمه حسین بشیریه، تهران، نشر نی، سال 1379.
3. گابریل آلموند اصطلاح فرهنگ سیاسی را به سمت گیری خاص سیاسی اطلاق می کند، یعنی مجموعه ای از جهت گیری ها نسبت به اهداف خاص و روندهای اجتماعی. هنگامی که ما از فرهنگ سیاسی یک جامعه صحبت می کنیم به نظام سیاسی اشاره می کنیم که در شناخت ها، بینش ها، احساسات و ارزیابی مردم اش درونی شده باشد.
Gabrial A.Almond and sidney verba, The civic culture: political Attitudes and Demmocracy in fire nations. (princeton university press, 1963).pp.13-15.
برای مطالعه بیشتر ر.ک:
عالم، عبدالرحمن، «فهم فرهنگ سیاس»، مجله سیاست خارجی، شماره 4، سال نهم، زمستان 1374، ص 252.
4. جهت اشنایی بیشتر درباره تعین اجتماعی گفتمان ها و شناخت ها ر.ک:
- مانهایم، کارل، ایدئولوژی و اتوپیا، ترجمه فریبرز مجیدی، تهران، انتشارات سمت، سال 1380
- آشتیانی، منوچهر، گفتمان های پیرامون شناخت مناسبات اجتماعی، تهران، نشر قطره، سال 381.
- آشتیانی منوچهر، جامعه شناسی معرفتی، تهران، انتشارات طهوری، سال 1355
5. برای مطالعه بیشتر درباره ی تاریخچه صنعت نفت ایران و نقش آن در تاریخ سیاسی ایران ر.ک:
- رشیدی، علی، «افزایش درآمد نفت و تحولات اقتصادی ایران در دهه 40»، مجله اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره 60-61، سال 1372، ص 100.
- کاتوزیان، محمدعلی(همایون)، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، نشر مرکز، سال 1374.
- فاروقی، احمد و لورورویه، ژان، ایران بر ضد شاه، ترجمه مهدی نراقی، تهران، انتشارات امیرکبیر، سال 1358 و نیز منابع لاتین ذیل:
- theda skocpol, "Rentier state and shia islam in The Iranian Revolution" theory and society vol.11,may 1982.
- ferridum fesharaki, The Devegopmekt of The Iranian oil Industry, New york: cambridge university press,1976.
6. برای مطالعه بیشتر ر.ک:
- الیاسی، حمید، وابستگی جهان سوم، تهران، انتشارات اطلاعات، سال 1364
- برکین، تاریخ جهانی نفت، ترجمه غلامحسین صالحیار، انتشارات اطلاعات، سال 1376.
- همتی، عبدالناصر، مشکلات اقتصادی جهن سوم، تهران، انتشارات سروش، سال 1366
- ر. اورل، پیتر، نفت و کشورهای بزرگ جهان، ترجمه امیرحسین جهانبگلو، تهران، انتشارات خوارزمی، سال 1357.
7. ر.ک: آشوری، داریوش، «ملت و قومیت ایران از امپراطوری به دولت -ملت»، مجله ایران فردا، شماره 186، ص 46.
8. برای آگاهی بیشتر درباره ی استبداد آسیایی و شیوه تولید آسیایی ر.ک:
گودلیه، موریس، شیوه تولید آسیایی، ترجمه ف. امیراختیار، تهران، نشر نسیم، سال 1385.
9. دولت مطلقه: این واژه در میانه سده نوزدهم در اروپا رایج شد و منظور از آن وع حکومتی بود که در انتقال جامعه فئودالیته به سرمایه داری اولیه نقش اساسی ایفا کرد و به این منظور اصلاحات اداری، مالی و دیوانی قابل ملاحظه ای انجام داد و تمرکزی در منابع قدرت سیاسی و اداری ایجاد کرد. تمرکز و انحصار در منابع و ابزارهای قدرت دولتی، تمرکز و سایل اداره جامعه در دست دولت مترمکز ملی، ساخت یک جانبه وعمودی قدرت، پیدایش ارتش جدید، ناسیونالیسم و ... از مهم ترین ویژگی های دولت مطلقه در اروپا به شمار می روند. کارل مارکس و انگلس نخستین نظرات جامعه شناختی درباره پایگاه اجتماعی و اقتصادی دولت مطلقه را مطرح کردند.
(منبع: بشیریه، حسین، جامعه شناسی سیاسی، نشر نی، 1376، ص 301)
10. بشیریه، حسین، جامعه شناسی سیاسی، نشر نی، 1376، ص 286.
11. همان، ص 244.
12. ر.ک: -بشریه، حسین، جامعه شناسی سیاسی، تهران، نشر نی، سال 1376.
- احمدی، حمید، قومیت و قوم گرایی در ایران، تهران، نشر نی، سال 1384.
13. برای آگاهی بیشتر درباره ی نقش بازاریان در تحولات سیاسی ایران ر.ک:
عقیق پور، محمد، نقش بازاری ها در انقلاب ایران، تهران، چاپخانه تهران، سال 1358.
14. آل احمد، جلال، غربزدگی، تهران، انتشارات قلم، سال 1341، چاپ دوم.
15. روبین، باری، جنگ قدرتها در ایران، ترجمه محمود شرقی، تهران، انتشارات نوید، سال 1363، ص 194
16. برای مطالعه و آگاهی بیشتر ر.ک:
- کرمانی، ناظم الاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، تهران.
- کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، سال 1356.
- روضانی، اسماعیل، تاریخ مشروطیت، تهران، انتشارات خوارزمی.
- زرگری نژاد، غلامحسین، رسایل مشروطیت، تهران، انتشارات کویر، سال 1377.
- آبادیان، حسین، مشروطه [دو جلد]، تهران، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، سال 1383.
17. جهت آگاهی درباره ی جایگاه و نقش مذهب در حکومت های پاتریمونیالیستی ر.ک:
James Bill, and Robert springborg,politics in The middle East, new york:
Harper collins publishers, Third Edition, 1990, p.40.
18. در بسیاری از گفته ها، مصاحبه ها و نوشته های محمدرضا پهلوی چنین خود بزرگ انگاری و قهرمان پنداری های بی اساس دیده می شود. ر.ک:
- پهلوی، محمدرضا، به سوی تمدن بزرگ، تهران، کتابخانه پهلوی، 2536 شاهنشاهی [1356 ش]
19. برای آشنایی بیشتر با ویژگی های روان شناختی محمدرضا پهلوی ر.ک:
زونیس، ماروین، شکست شاهانه (روان شناسی شخصیت شاه)، ترجمه عباس مخبر، تهران نو، سال 1370.
20. هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، تارخی روابط خارجی ایران بعد از جنگ جهانی دوم تا سقوط رژیم پهلوی، تهران، نشر صنوبر، سال 1368، ص 125.
21. فالاچی، اوریانا، مصاحبه اوریانا فالاچی با شاه ایران؛ بخش سانسور شده کتاب مصاحبه با تاریخ، بی جا، بی نا، بی تا، ص 8.
22. برای آگاهی بیشتر درباره ی وضعیت تحرک اجتماعی در ایران (در قرون ماضی) ر.ک:
- وپیگو و لسکا و دیگرانف تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سده هیجدهم، ترجمه کریم کشاورز، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، سال 1346.
23. برابر با یازدهم اسفند 1353 شمسی.
24. لدین، مایکل، و لوئیس ویلیام، «شاه و کارتر»، ترجمه مهدی افشار، تهران، سال 1371، ص 26.
25. ر.ک:
Geff Goodwin in The contemporary third word, politics and society, vol.17,1989,p.48.
26. برای مطالعه بیشتر درباره ی نقش طبقات اجتماعی در توسعه ر.ک:
- ادیبی، حسین، جامعه شناسی طبقات اجتماعی، تهران، انتشارات دانشکده علوم اجتماعی و تعاون، سال 1354.
- باتامور، تی بی، طبقات اجتماعی در جوامع جدید، ترجمه اکبر مجدالدین، تهران، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، سال 1367.
- گورویچ، ژرژ مطالعاتی درباره ی طبقات اجتماعی، ترجمه باقر پرهام، تهران، نشر قلم، سال 1358.
- وبر، ماکس، مفاهیم اساسی جامعه شناسی، ترجمه احمد صداراتی، تهران، نشر مرکز، سال 1367.
27. جهانگیر آموزگار نیز در کتاب فراز و فرود دودمان پهلوی از فقدان مقبولیت اجتماعی رژیم به ویژه در بین طبقه متوسط جدید به عنوان یکی از علل اساسی سقوط حکومت پهلوی یاد کرده است. ر.ک:
- آموزگار، جهانگیر، فراز و فرود دودمان پهلوی، ترجمه اردشیر لطفعلیان، تهران، مرکز ترجمه و نشر کتاب، سال 1357.
28. جهت آشنایی با ساختار طبقاتی جامعه ایرانی عصر پهلوی ر.ک:
- اشرف، احمد و عزیزی، «طبقات اجتماعی در دوره پهلوی» ترجمه عماد افروغ، فصلنامه راهبرد، شماره 13، سال 1372.
29. ر.ک: هالیدی، فرد، دیکتاتوری و توسعه سرمایه داری در ایران، ترجمه فضل الله نیک آیین، تهران، انتشارات امیرکبیر، سال 1358، ص 78.
30. جهت مطالعه درباره پاتریمونالیسم و ساختار سیاسی مبتنی بر پدرسالاری ر.ک:
- اشرف، احمد، جامعه شناسی ماکس وبر، تهران، موسسه مطالعات وتحقیقات اجتماعی، سال 1347، ص 12.
31. بر اساس همین توجیهات بود که بسیاری از شاهان در طول تاریخ ایران، خود را همچون سایه خدا و مالک بلامنازع هستی و مایملک رعایا می پنداشتند و با استفاده از این توجهیات شبه مذهبی مقاومت و اعتراض مخالفان را در هم می شکستند.
32. هویدا، فریدون، سقوط شاه، ترجمه ی ح.ا. مهران، تهران، انتشارات اطلاعات، سال 1370، ص 72.
33. جهت آگاهی بیشتر درباره ی نقش بازدارنده حکومت های استبدادی در تولید علم و شکل گیری جامعه ی علمی ر.ک:
34. پهلوی، محمدرضا، مجموعه ی تالیفات، نطق ها، پیام ها، مصاحبه ها و بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضاشاه پهلوی آریامهر شاهنشاه ایران، [ده جلد] چاپ اول، تهران، سازمان چاپ و انتشارات کیهان، سال 1355، جلد هشتم، ص 7095.
35. جهت مطالعه بیشتر ردباره نقش احزاب دولتی در تاریخ معاصر ایران ر.ک:
- صارمی شهاب، اصغر، احزاب دولتی و نقش آنها در تاریخ معاصر ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سال 1378.
36. ر.ک:
کابینه ی حسنعلی منصور به روایت اسناد ساواک؛ رجال عصر پهلوی [سه جلد]، تهران مرکز بررسی اسناد تاریخی و وزارت اطلاعات، سال 1384.
37. داریوش همایون متولد سال 1307 و دارای تحصیلات لیسانس قضایی و دکترای علوم سیاسی از دانشگاه تهران بود. وی در سال 1346 روزنامه آیندگان را منتشر می کرد که با تاسیس حزب رستاخیز آن را در خدمت حزب قرار داد. همایون مدتی عضو هیات اجرایی و دفتر سیاسی حزب و چندی هم قائم مقام دبیرکل حزب شد. علاوه بر برخورداری از مناصب کلیدی در حزب رستاخیز، در دولت جمشید آموزگار عهده دار وزارت اطلاعات و جهانگردی بود. برای مطالعه و آگاهی بیشتر ر.ک:
- داریوش همایون به روایت اسناد ساواک؛ رجال عصر پهلوی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات [جلد اول]، سال 1378.
38. حزب «رستاخیز ملت ایران» در تاریخ 11 اسفند 1353 به فرمان محمدرضا پهلوی تشکیل شد. بسیاری از صاحب نظران تاسیس این حزب را توسط شاه، آخرین مرحله دیکتاتوری محمدرضا پهلوی قلمداد می کنند که باعث فروپاشی و نابودی بقایای بسیار متظاهرانه و فرمایشی اصول مشروطیت و دموکراسی در ایران شد.(برای مطالعه بیشتر در این باره ر.ک:)
- شاهدی، مظفر، حزب رستاخیز؛ اشتباه بزرگ [دو جلد]، تهران، مؤسسه مطالعات پژوهش های سیاسی، سال 1382.
39. روزنامه اطلاعات، 12 اسفند 1353.
40. برای مطالعه بیشتر درباره ی زندگی و عملکرد سیاسی امیرعباس هویدا ر.ک:
- امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک؛ رجال عصر پهلوی، [دو جلد]، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، سال 1384.
- اختریان، محمد، نقش امیرعباس هویدا در تحولات سیاسی- اجتماعی ایران، تهران، انتشارات علمی، مرداد 1357.
41. در ساختارهای سیاسی - اجتماعی برآمده از گفتمان های مطلقه، شایسته سالاری محلی از اعراب ندارد. و مبنای تحرک اجتماعی افراد و برخورداری آنها از امتیازات، مناصب و موقعیت های خاص اجتماعی صرفاً منوط به وفاداری و تعهد نظری و علمی شان به گفتمان سیاسی غالب و شخص حاکم دارد.
بدین ترتیب است که حکومت های توتالیتر برخلاف داعیه های مردم گرایی، عدالت محوری و ظلم ستیزی شان عملاً یکی ازعوامل عمده و اساسی تبعیض، فاصله طبقاتی شدید و نابرابری های عمیق اجتماعی هستند (مانندحکومت های مارکسیستی).
در این گونه جوامع اقلیت های مذهبی، قومی و سایسی و ... بیش از سایر گروه ها و اقشار اجتماعی در محرومیت، محدودیت، فقر و تبعیض های گوناگون به سر میبرند.
42. ر.ک: به بخش های ابتدایی همین مقاله.
43. در واقع هدف محمدرضا پهلوی از برگزاری جشن های پرهزینه 2500 ساله در سال 1971، احیا و یادآوری عظممت و شکوه گذشته ایران باستان وتاکید، تبلیغ و تقویت سنت شاهنشاهی و وجوه اسطوره ای گفتمان سیاسی خود بود.
44. پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، به کوشش شهریار ماکان، تهران، انتشارات شهرآب، سال 1371، صص 8-307.
45. بسیاری از مسایل و بحران های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ... کشورهای جهان سوم ناشی از فقدان نگرش سیستمی در سطح حاکمان، برنامه ریزان و قانون گذاران آن جوامع است.
46. ر.ک: صحیفه نور،مجموعه آثار، نوشته ها و سخنرانی های بنیانگذار انقلاب اسلامی، تهران، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی.
47. ر.ک: جهادیه، فتاوی جهادیه لما و مراجع عظام در جنگ جهانی اول، به کوشش محمدحسن کاووسی عراقی و نصرالله صالحی، تهران، موسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه سال 1376.
48. به عنوان مثال ماکس وبر در «اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری» کوشیده است که نقش مذهب پروتستان و تعالیم لوتر و کالون را در شکل گیری تحولات اقتصادی جوامع مدرن مورد بررسی و کنکاش قرار دهد. ر.ک:
- وبر، ماکس، اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری، ترجمه عبدالمعبود انصاری، تهران، انتشارات سمت، سال 1370.
49. بی شک درک و تبیین بسیاری از تحولات سیاسی جوامع از جمله ایران در اعصار گوناگون به ویژه پدیده هایی چون انقلاب مشروطیت و انقلاب اسلامی، حضور گسترده توده های مردم در دفاع 8ساله از کشور [جنگ تحمیلی عراق علیه ایران] بدون توجه به نقش و جایگاه مذهب شیعی و رهبری علمای دین، امری است ناشدنی.
50. برای مطالعه بیشتر و آشنایی با مفاهیم و نقش ایدئولوژی ر.ک:
- روشه، گی، تغییرات اجتماعی، ترجمه منصور وثوقی، تهران، نشر نی، سال 1372، صص 75-120.
- بشلر، ژان، ایدئولوژی چیست؟ نقدی بر ایدئولوژی های غربی، ترجمه علی اسدی، تهران، شرکت سهامی انتشار، سال 1370.
510 برای مطالعه و آگاهی بیشتر درباره ی نقش آموزش و پرورش در توسعه و تأثیر نهاد قدرت بر نهاد قدرت بر نهاد آموزش و پرورش و تولید علمی ر.ک:
- محسنی، منوچهر، مبانی جامعه شناسی علم، تهران، انتشارات کتابخانه طهوری، سال 1372، صص 104-172.
- فوراستیه، ژان، ضوع و شرایط روح علمی، ترجمه علی محمد کاروان، تهران، انتشارات موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، سال 1346.
- پویر، کارل، جامعه باز و دشمنانش، ترجمه ی علی اصغر مهاجر، تهران، شرکت سهامی انتشار، سال 1364.
- وبر، ماکس، دانشمند و سیاستمدار، ترجمه ی احمد نقیب زاده، تهران، انتشارات، دانشگاه تهران، سال 1368.
52. ر.ک: نفیسی، رسول «آموزش فرهنگ سیاسی در ایران»، ترجمه اصغر صارمی شهاب، مجله ی ایران فردا، ش 30، سال 1373، ص 51.
53. از جمله پژوهشگری به نام چاکولیلسکی در سال 1975 تحقیقات میدانی در این زمینه انجام داده است. ر.ک:
- samih, k Farsoun and Mehrdda Mahayekhi,Ibid,p.34.

منبع مقاله :
(1387)، سقوط2: مجموعه مقالات دومین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی، تهران: موسسه مطالعات و پ‍ژوهشهای سیاسی